سلام شبتون بخیر
سلام وقتتون بخیر
ممنون از اعتمادتون روان شناس هستم
برای صرفه جویی در زمان مشاوره تان در این فرصت مشکل یا سؤالتونو بیان فرمایید. در ضمن برای این که درک درستی از شما و شرایطتون داشته باشم ابتدا بفرمایید: سن، تحصیلات، جنسیت، وضعیت تأهل، شغل؟ مذهبی هستی؟
سابقه بیماری تیروئید، دیابت، کم خونی، اضطراب و دلشوره های مستمر، افسردگی و وسواس های فکری و عملی؟کی آزمایش خون کامل دادید؟
ممنون از اعتمادتون روان شناس هستم
برای صرفه جویی در زمان مشاوره تان در این فرصت مشکل یا سؤالتونو بیان فرمایید. در ضمن برای این که درک درستی از شما و شرایطتون داشته باشم ابتدا بفرمایید: سن، تحصیلات، جنسیت، وضعیت تأهل، شغل؟ مذهبی هستی؟
سابقه بیماری تیروئید، دیابت، کم خونی، اضطراب و دلشوره های مستمر، افسردگی و وسواس های فکری و عملی؟کی آزمایش خون کامل دادید؟
من ی دختر 18 ساله ام. بیماری خاصی ندارم. با ی پسری در ارتباطیم خیلی بهم وابسته ایم قصدمون ازدواجه حتی چند باری ام خانوادشو فرستاد اومدن خاستگاری اما خانواده من مخالفت کردن ب خاطر سنم
خانواده پسره ام حالا میگن چن بار رفتیم گفتیم واسطه فرستادیم اما پدر دختره سفت گرفته دیگ بکش از این دختره بیرون و.... من نشستم با خودم فکر کردم چیکار کنم اگ این وسلت صورت نگیره من افسرده میشم کلا ی ادم غمگین میشم
سلام
چه مدتی است با هم در ارتباط هستید؟
2سال
خانواده ها از اول فهمیدند؟
ن کلا نمیدونن با هم درارتباطیم فقط خواهر من و خواهر خودش میدونن
پس چطوری آمدند خواستگاری؟
گفته منو تو کلاس دیده اخه ی مدتی باهم میرفتیم کلاس
آخه مگید کلا نمیدونن از ی طرفم میگید چند بار اومدن خواستگاری
ی جوری ب پدر و مادرش وانمود کرده تو کلاس منو دیده میخاد فرستادن تحقیق اومدن خاستگاری ما شهرستان زندگی میکنیم همه همو میشناسن پدر و مادرا نمیدونن ما باهم درارتباطیم
آهان
بله
ایشان پیشنهادشون چیه؟
میگ خودمم نمیدونم گیج شدم
تقریبا میشه گفت دست شما بسته است
میگ اگ بگم ارتیاط داریم خیلی بد میشه نمیخام دیدشون نسبت به دوتامون بد میشه چون خانواده ها مذهبی ام هستیم
و این خواستگار است که باید اصرار کنه و دنبال راه های خواستگاری و رای اعتماد باشه البته اگر ازدواج کنید آخرش می فهمند ماه زیر ابر نمی مونه و کمی اون حس بده آخرش میاد وسط اما از اینها بگذریم الان همان طور که گفتم دست شما بسته است ایشان باید فعال باشه ایشان باید تلاش کنه واسطه ای از خانواده شما پیدا کنه و مهم تر از همه این که بگه ما احساسی تصمیم نمی گیریم می رویم زیر نظر مشاور پیش از ازدواج
میگ خانوادم این حرفو زدن ک دیگ نریم و... نمیتونم در جوابشون چیزی بگم چون چن بار رد کردن
اگر مشاوره با آزمون و مصاحبه تشخیص داد این ازدواج ریسکش بالاست خب ما هم منصرف میشیم
ما از همه نظر بهم میخوریم
خب این نظر شما است باید نظر متخصص را هم بشنوید
ی بار اومدم احساساتمو کنار گذاشتم عقلی تصمیم بگیرم و مقایسه کنیم دوتامون اخلاق و.. واقعا بهم میخوره
وقتی شما خودتان شخصیت خودتان را نمی شناسید چطور می تونید بگیه فرد دیگری به شما می خوره؟!
مشاوره در درجه اول کمک می کنه خودمونو از نظر صفات و زوایای مخفی شخصیتی بشناسیم
خب فعلا ک خانوادش مخالف اینن ک دوباره بیان
دو سال ارتباط هم نیست به نظرتون 5 تا از عیب های درشت ایشان چیه؟
من چیکار کنم این وسط از نطر روحی داغون نشم عیبی ازش نمیبینم
این یعنی عدم شناخت کافی پدرتانمادرتان و خواهرتان... عیب دارند؟
بله
ایشان باید معصوم باشند که عیب نداشته باشند بنابراین عیب هایش در رابطه احساسی و رسمی دیده نمیشه خانواده شما عزیزترین افراد نزد شما هستند و قسم می خوری بی عیب نیستند وقتی در رابطه ای عیبی سراغ نداریم یعنی شخصیت دو طرف سربسته باقی مانده برای همین است که وقتی این روابط سرش باز میشه و بیشتر همو زیر یک سقف می شناسند از هم فاصله می گیرند رابطه های عشقی و حسی سه سال اول به طلاق منجر میشه در اغلب مورد چرا چون حس عشقی چشم ها را بسته نگاه میداره می دونم خوشایندتان نیست این واقعیات ولی چه کنم که سالها با این روابط انس کاری داریم
افرادی که دیروز برای هم شعر می گفتند در دوری هم اشک می ریختند می گفتند بی تو می میرم
الان در جواب بگم ذهنم بستس چون دوسش دارم نمیتونم بزارمش کنار درگیرش شدم
وقتی انتظارات شفاف میشه و مسؤولیت های زندگی رو میشه سکه اون طرف خودشو نشون میده
الان به ایشان بگید مدیریت این رابطه دست شماست و من معلقم
ب این فکر میکنم چن سال دیگ اصلا نمیتونممم با ی پسر دیگ برم ازدواح کنم
ایشان باید به هر ترفندی شده خانواده را برای خواستگاری و واسطه بفرستید شما نمی تونی و فرهنگ ما اجازه نمیده اگر ایشان تلاش نکرد یا تلاش کرد و به نتیجه نرسید اون وقت حس خودتان را مدیریت کنید
ولی برای این که خانواده ها اجازه بررسی بدهند باید بگوید می رویم زیر نظر مشاور وقتی خانواده شما پسر یا خانواده اش را نپذیرند به زور و گریه هم راضی شون کنی بعد از ازدواج دو سه بار بیاد منزلشون سردی ببینه برخوردهای تلخش شروع میشه و میگه من دیگه نمیام
فعلا دارم دیوونه میشم از هزاران فکر
برای مدیریت ذهنتون باید اقدام کنید
چجوری
دست روی دست گذاشتن حالتونو بدتر و بدتر می کنه و ایشان باید فعال باشند همان طور که گفتم
مشاوره را مرور کنید می تونید برای او هم بفرستید موفق باشید
خیلی ممنون ازتون
زنده باشید
حق یارتون